انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

قرار بر این شد تا نوشته های دوستانتون در هیئت عاشقان اهل بیت (علیه السلام) به صورت مکتوب در این وبلاگ قرار بگیره تاهممون هرز چند گاهی سری بزنیم به این نوشته ها و تکرار بشه گفته های گذشته و یادمون بیاد که چی قرار گذاشته بودیم با خودمون وقتی این نوشته ها رو میشنیدیم.

۵ مطلب با موضوع «سینما» ثبت شده است

نویسنده : حسین ذوالفقاری

اگر ظرفی پر از غذاهای خوشمزه و لذیذ باشد، هر کسی خوردنش را تا انتها با شوق ادامه می دهد. ولی اگر همان ظرف پر از غذاهای تلخ و بدمزه باشد، هر کسی نهایتاً یک لقمه از آن را می خورد، مگر اینکه مجبور به خوردنش باشد. البته اگر غذایی خوشمزه ولی فاقد ارزش غذایی باشد، قاعدتاً خوردنش سودی ندارد.

هنر نیز این گونه است. در نویسندگی اگر مطلبی پر از لغات سخت و نامفهوم و پر از جملات بدیهی و تکراری باشد، اگر مطلبی که تنها در چند خط قابل بیان است، چند صفحه کش بیاید، برای خواننده بسیار کسل آور خواهد بود.

در فیلم و سریال ها که هنری دیگر هستند نیز همین گونه است. فیلمی جذاب است که دارای یک داستان منسجم و پیوسته و زیبا بوده و کیفیت بازی بازیگران بالا باشد.

اکنون به اصل ماجرا می پردازم. اینکه اسلام هنر را چگونه می پذیرد؟

به نظر می رسد می توان هنرهای نویسندگی و سینما را به سه گروه تقسیم کرد:

گروه اول آن دسته هستند که عین واقعیت اند، گروه دوم به طور کامل تخیل نویسنده و در گروه سوم، نویسنده یک واقعیت را شبیه سازی می کند. یعنی عین آن داستان رخ نداده است ولی مفهومی که در آن نهفته، واقعیت دارد.

همانطور که مشخص است عاملی که منجر به تفکیک این سه گروه می شود، عنصر تخیل بوده که باید خوب یا بد بودنش را مورد ارزیابی قرار داد. برای این کار ابتدا به بررسی تخیل کردن در بُعد اخلاق و فرهنگ سازی می پردازیم.

در غرب الگوهایی را تحت عنوان اسطوره با کمک تخیلات محض خود می سازند وآن را هدفی برای رسیدن به آن قرار می دهند. داستان ها و رمان هایی از قبیل ایلیاد و ادیسه هومر را می سرایند که مبنایی تخیلی دارند. در صورتی که در اسلام یا به عبارتی در ادیان آسمانی اینگونه نیست. چنانکه دکتر شریعتی می گوید: « علی، حقیقتی بر گونه اساطیر» است. یعنی خداوند یک انسانی کامل به نام علی (ع) را برای ما الگو قرار داده که حقیقتی محض بوده و تخیلی در کار نیست. هر کمالی که لازم است انسان به آن برسد در امام علی (ع) وجود دارد و همچنین تمام داستانهایی که را که خداوند جهت عبرت آموزی درقرآن آورده اند، عین حقیقت هستند و هیچ داستان تخیلی و عبرت آموز در قرآن وجود ندارد. گویی که تاثیرگذاری داستان کاملا واقعی بسیار بیشتر از داستان تخیلی است. زیرا اگر داستانی تخیلی شامل نکات پند آموز مطرح شود، هیچ پاسخ محکمی برای کسانی که بگویند از کجا معلوم در واقعیت نیز رخ بدهد نداریم. مگر آنکه در زندگی خود با آن مواجه شوند، یعنی آن تخیل برایشان به واقعیت تبدیل شود.

برای اینکه به این شبهه نیز بپردازیم که پس تخیل به چه کار می آید، باید آن را در بعد علم و دانش نیز بررسی کنیم.

گاهی تخیل می تواند منجر به رشد علم و تکنولوژی شود. مثلا تا زمانی که هیچ پلی ساخته نشده بود، ساختن آن یک تخیل بود که به واقعیت تبدیل شد. گاهی هم تخیل همچون سرابی است که آدمی را به بیراهه می کشاند. مثلا تخیل کیمیاگران رویایی دست نیافتنی بود. پیدا کردن مرزی برای اینکه بفهمیم چه تخیلی قابلیت تحقق دارد یا ندارد کمی دشوار است. منتها یک چیز دیگر مسلّم است و آن این است که تخیل تنها در جایگاه پیدا کردن هدف کاربرد دارد و برای رسیدن به آن باید از مسیر واقعیت عبور کرد. ما نمی توانیم برنامه هایمان را بر اساس تخیل قرار دهیم زیرا تخیل تا زمانی که به واقعیت تبدیل نشده قابل اعتماد نبوده و اعتبار علمی ندارد. از طرفی می توان گفت قوانین واقعیت در تخیل جاری نیست.

در انتها باید بگویم هنر چه بخواهد چه نخواهد در فرهنگ جامعه موثر است. پس چه خوب است در راستای ارتقای فرهنگ به کار گرفته شود. و چه زیبا گفت شهید سید مرتضی آوینی:

« با این سخن که هنر تنها به خویش متعهد است، جز بی دردان چه کسی را می توان فریفت؟» (مقاله منشور تجدید عهد هنر)

نویسنده : سعید حاجی پور
به بهانه ی جایزه جدید ،فیلم اصغر فرهادی

بسم الله
در این دوران بحران امتحانات که حتی از مدیریت بحران آن هم در کار فرهنگی سخت تر است، گشتی در سایت ها و وبلاگ های دوستان زدم و دیدم همه با هم رسا و یکصدا از اصغر خان فرهادی، آن یکه تاز عرصه درو کردن جایزه های خارجی می گفتن. یکی تبریک می گفت بابت دریافت حیوانات نقره ای و طلای و بلورین، دیگری نامه می داد؛ یکی دست می زد که دست داد و دیگری فریاد می زد که چرا فرهادی دست داد به بانوی خارجکی!
همه و همه این ها را که رصد کردم، به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن، فیلم برنامه جایزه گرفتن اصغرخان را هم در سایت های اشتراک گذاری فیلم (البته یوتیوب نبود) دیدم که چه تشویقی می کردند برد پیت و همسر مکرمه شان.
از همه ی این هیاهو که بگذریم خواستم نتیجه گیری کنم، هرچه فکر کردم که اصلا به دنبال چه نتیجه ای هستم به نتیجه ای نرسیدم. کمی فکر کردم ، دوای دردم مطلب قبلی وبلاگ خودم بود. ...... غرور......
می خواستم از قافله ی نویسندگان و گویندگان پیرامون اصغر خان عقب نمانم.چه آنها که کف زدند برای او و های و هوی سر دادند، چه آنهایی که اخم کردند برای او و وای و ووی سرداند.
فقط برای اینکه عقب نمانم. داشتم فکر می کردم که چه کارهایی را در روز انجام می دهیم فقط برای اینکه از دیگران عقب نمانیم و برسیم به این ماراتن طولانی.
اینجاست که باید به اصغر خان فرهادی تبریک بگویم، اصغر خان، دمت گرم! آفرین ... اصلا چرا آفرین؟! .... صد آفرین و هزار آفرین که تو در ماراتن دیدگاه هایت و رساندن حرف هایت و اعتقادات از دیگر هم کیش هایت عقب نیفتادی. آفرین به تو که تلاش کردی و زحمت کشیدی تا فیلمت جایزه بگیرد و بروی آن ور آب ها با آن ریش پروفوسوری ات به ریش های مخالفینت بخندی. این قانون زندگی است هر که تلاش کند پیروز می شود.
تلاش!
کلمه ای که خیلی به آن اعتقاد داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حصرت خوردم ... ای کاش ما به اندازه اصغر فرهادی در راهی که به آن اعتقاد داریم تلاش می کردیم و کمتر بهانه می گرفتیم! 
یاد این سخنان از مولا علی (ع) افتادم، ارتباط دادن این ها با شما:

«شگفتا، به خدا که هماهنگی این مردم، در باطل خویش و پراکندگی شما در حق، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند، زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید که آماج تیر بلائید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید. با شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشائید. خدا را نافرمانی می کنید و خشنودی می نمائید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گوئید، هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گوئید: سخت سرد است مهلتی ده تا سرما از بلاد ما دور شود. شما که از گرما و سرما چنین می گریزید با شمشیر آخته کجا می ستیزید؟ ای نه مردان به صورت مرد، ای کم خردان نازپرورد، کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم که به خدا، پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدایتان بمیراناد! که دلم از دست شما پرخون است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون که پیاپی جرعه اندوه به کامم می ریزید و با نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را در هم می آمیزید.»
..................................................................................................................
 چند وقتی است زده ایم در کار ادب آموزی از بی ادبان! اول هوشی مین، دوم فرهادی و سوم ...؟ 

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

به نام خالق هستی

برم سراغ اصل مطلب، چون ایام امتحاناته و وقت ندارم!!!!!(حتماً که راست میگم!) و بعد ممکنه دچار عذاب وجدان بشم که ای کاش یک لحظه بیشتر درس میخوندم(!)؛ ترسیدن از اینکه این دغدغه یادم بره- چون چند روز پیش به طور مستقیم باهاش مواجه شدم- باعث شد سریعاً دست به کیبورد بشم و این حرفو هرچند نپخته بنویسم؛ امید اینکه با نظرِ دوستان پخته بشه....

چند روز پیش بود که داشتیم از دانشگاه با دوتا از دوستان، پیاده، به خانه می رفتیم. یادم نمیاد بحث از کجا شروع شد؛ ولی دیدیم یه دفعه سر درآوردیم از ماهیت سینما! (که البته از بس موضوع چالش برانگیز بود، دوساعت، سرپا داشتیم صحبت میکردیم! آخر هم به هیچ جا نرسیدیم!!!)

موضوعی که شاید هیچکدوممون درموردش فکر نکرده بودیم. ماهیت سینما!

چرا؟ نمیدونم. شاید چون نیازی نمی بینیم، شاید چون به نظر ما ارزشی نداره که وقت خودمون رو بذاریم در مورد این چیزا فکر کنیم؛ شاید چون به قول یکی از دوستان:"فیلمو باید دید دیگه! مگه باید کار دیگه ای هم کرد....؟!"

نمیدونم نظر شما چیه ولی سینما و رسانه چیزی نیست که از زندگی ما جدا باشه. روزانه خبرها، اتفاقات و حوادث مهمی به وقوع می پیونده که توسط رسانه ها بازتاب داده میشه و خیلی هاش که به تاریخ پیوسته یا حتی در حال اتفاق افتادنه، بوسیله سینما مصور میشه. خیلی از مردم ما هم اونها رو می بینن، چه از طریق سینما و یا از طریق صدا و سیمای محترم که تقریباً پخش فیلم های سینماییش از لحاظ زمان پخش، با اکران فیلم های روز دنیا در اونور آب،داره همزمان میشه!

پس نمیشه سینما رو جزئی جدا از جامعه دونست که تاثیر خودش رو به میزانی که منِ مخاطب اراده میکنم روی من میذاره. سینما، خواه ناخواه به عضو لاینفک جامعه تبدیل شده و بشدت تاثیرگذاره، اگر نتیجه ای عینی میخواید، یک روز که دارید در خیابون راه میرید به آدمهای اطرافتون نگاه کنید.(ولی لطفاً دیگه ادامه ندید!!!)

تازه موضوع اونقدر دردآورتر میشه که وقتی یکی از اساتید از یکی از این خانوم های همکلاسیِ ما در دانشگاه (که البته طیف این مخلوقات، کم هم نیست!) درمورد الگوش و موفق ترین شخصی که میشناسه، میپرسه؛ خانم بعد از کلی طفره رفتن میگه که الگوش یه خواننده زن خارجیه. خب این مایه ی تاسف اولاً برای ماست، نه برای اون خانوم!

شما ببینید، اگر از خیلی از این مسلمان هایی که در جامعه ما زندگی می کنند و به واسطه ی خانواده، دین خود را اسلام انتخاب کرده اند، درمورد مبانی اسلام بپرسید، شاید که نه، به احتمال زیاد، خیلی هایشان در پاسخ به این مسائل می مانند، چرا؟ چون از بچگی دراین فضا قرار گرفته اند، وقتی به دنیا آمده اند، اطرافشان مسجد دیدند، صدای اذان شنیدند، حرف از اسلام و خدا و نماز بوده در جامعه ای که آنها در آن زندگی میکردند. خب، این انسان دیگر تحقیق نکرده و از او کاری جز اسلام آوردن و تقلید از بقیه (البته در مراحل ابتدایی زندگی) انتظار نمی رود.

حالا شما بچه ای را درنظر بگیرید که بخاطر رسانه قدرتمند غربی(و البته زرنگی در برنامه ریزیشان)، از ماهواره بگیر تا سینما (که در مغز خانه های بسیاری از مردم نفوذ کرده) در معرض این فرهنگ غربیست که مادیت در آن حرف اول را میزند. این خطر است. اگر انسان از این خطر آگاهی نداشته باشد، درمورد آن فکر نکرده باشد، قطعاً تحت تاثیرش قرار میگیرد. البته کاملاً وارد است که هنرمندان این عرصه هم در این عرصه کم کاری کرده اند.

 سینمای مطلوب اسلام به مردم معرفی نشده؛ اصلاً برای آن قاعده ای نداریم که باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟ حدود آن تا چه حد است؟ اما کم کاری از طرف ما نیز، قابل چشم پوشی نیست.

این ها رو گفتم که بگم ریشه ی بسیاری از آفات جامعه ی ما (و به جرأت جوامع دیگر) همین سینماییست که امروزه، غرب از آن بهره می بره. به گونه ای که برایم بسیار جالب بود وقتی دیدم شهید آوینی هم به شدت از این رویکردی که سینما بخصوص از نوع هالیوودیش نسبت به مخاطب داره نگرانه.

ایشون معتقده سینما به عمد، طی سالها تلاش خودش ذائقه مخاطب رو تغییر داده، تا حدی که دیگر این مخاطب حتی پذیرش هیچ تغییری رو نداره و نمی پذیره که شاهد هیچ رویکرد جدیدی در فیلم باشه.

" ذائقه‌ی تماشاگران سینما را نیز در طول این صد سال به مزه‌هایی پرفریب عادت داده‌اند و تماشاگر از همان آغاز به قصد تفنن و با نیت استغراق در لذت‌های کودکانه و «سانتیمانتال1» به سینما می‌آید، با عینکی که هالیوود بر چشم او نهاده است. و اگر با پاکتی تخمه ژاپنی نیاید، حتماً می‌آید تا برای ساعاتی چند خود را و مشکلات واقعی خود را در یک «خواب و خیال تجسم ‌یافته» فراموش کند. مخاطب امروزی سینما عادت کرده است تا از طریق نشانه‌هایی شناخته‌شده، خود را تسلیم لذایذ سطحی و زودگذری کند که سینما در اختیار او می‌گذارد و اگر خدای‌ناکرده آن نشانه‌های متعارف را در فیلمی پیدا نکند، قهر خواهد کرد و به فیلم دیگری خواهد رفت که در آن، دامی لذت‌بخش و مسحورکننده برای غفلت او پهن شده2... "

حالا باز هم فکر میکنید نباید درمورد ماهیت این موجود عجیب، بیشتر تفکر و تأمل کنیم؟ آیا هنوز هم بی تفاوت بودن در این عرصه، با توجه به تأثیرگذاری آن، جایز است؟ کی باید تصمیم بگیریم تا در حق خود استوار شویم....

 

1. احساساتی‌گری یا احساسات‌گرایی عبارت است از انتظار چنان واکنشی عاطفی از خواننده یا بیننده که با موقعیت موجود تناسبی نداشته باشد و یا در آن  اثر، زمینه لازم برای آن فراهم نشده باشد.    برگرفته از " لغتنامه دهخدا"
2. بخشی از کتاب "فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما" سید مرتضی آوینی

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی


به نام خدا

به منظور پرداختن به این موضوع به نظر می رسد ابتدا می بایست تعریفی را از صنعت ارائه نمود و از نگاه خالقان آن به این موضوع پرداخت.

اندیشمندان غربی صنعت را اینگونه تعریف می نمایند : اگر تمام فعالیت‌های اقتصادی را که با تولید کالا و خدمت با استفاده از ماشین‌آلات و تجهیزات ساخته دست بشر سر و کار دارد، به عنوان یک کل تصور کنیم، هرصنعت، زیرمجموعه‌ای از این کل است که تعداد زیادی از فعالیت‌های مشابه را شامل می‌شود. صنعت، در کنار معدن و کشاورزی تقریباً تمامی فعالیت‌های تولیدی یک جامعه را در بر می‌گیرد و نقش حیاتی در پیشرفت اقتصادی کشورها ایفا می‌کند.و بطور کل می توان به مجموعه تمام واحد هایی که در تولید، توزیع یا مصرف یک محصول یا یک دسته از محصولات مشابه فعالیت می کنند صنعت گفت.

همانگونه که مشاهده می گردد صنعت وابستگی به ذات به اقتصاد دارد .

این ذات را می توان در تمام وجوه غربی از صنعت و کشاورزی و سیاست تا فرهنگ جستجو نمود و اقتصاد را در اصل می توان بخش جدا ناشدنی تعاریف غربی از موضوعات دانست و بواقع این استراژی لیبرال غربی ایست که تمدنی بر پایه اقتصاد (به معنی رسیدن به سود بیشتر) را پایه نهاده است

غرب با تمام توسعه و تکامل خود در امور صنعتی متاسفانه پاسخ گو نیاز های بشر امروزی نیست و ظروف برآمده از این تفکرجوابگوی  بیان مفاهیم عمیق بشری نمی باشد

و این بر می گردد به تفکر اقتصاد گرای غربی که سبب جامعه ای با میل های پست زمینی گشته و این تفکر است که نیاز های مادی بشر را اولی بر تمام نیاز های او می داند و شناخت انسان را جز در آزمایشگاه های علوم تجربی خود باور ندارد.

بنظر میرسد سینما در نگاه حداقلی وسیله ای جهت القای فرهنگ اقتصاد محور غربی به جوامع بشری است .که می توان متصور شد هم اکنون خود(سینما) نیز گرفتار این موضوع گشته است.

حال چگونه می توان توقع داشت تمدن غرب که مقصد تمام موضوعات خود را به سوی اقتصاد میل داده ،مفاهیم را در قالب هنر منتقل نماید و نه صنعت!

مباحثی که مطرح گردید این سوال را ایجاد می نماید که "هنر و بخصوص سینما آیا می تواند دست آوردی اقتصادی برای پدید آورندگان اثر به ارمغان آورد؟"

پاسخ آن مثبت است

و موضوع را دقیقا می توان در تعریف این دو جمله خلاصه نمود

سینما می تواند در آمد زا باشد  ، ولی شایسته نیست جهت در آمد زایی مورد استفاده قرار گیرد

این آن نکته ایست که بدان باید توجه داشت و هدف هنر(البته به عنوان وسیله) را در حالت متعالی آن چیز دگر باید تعریف نمود . هنر با محتوای الهی می تواند پرواز دهنده ی انسان به اوج باشد وزیبایی و لطافت هنر نیز به خاطر این خصلت مهم آن است.

* البته بحث است بر روی مظروف های مختلف هنر و این را باید پذیرفت که هر ظرف محدودیت های برای انتقال مفاهیم دارد.

والسلام

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

اسکار امسال نشان داد که آمریکا به آخر خط رسیده....

سینما از سالها پیش توسط اروپایی ها ابداع شد ودرطول این چند سال به تکامل رسیده، اما پتانسیلی که یک فیلم برای القای مفاهیم و کسب درآمد دارد، استفاده از این ابزار  را در بین نسل امروز متداول کرده؛ بطوریکه کتاب و امثال آن، اثر گذاریش درمقابل سینما مانند قطره ای در مقابل دریا قلمداد می شود وسینما یعنی با یک تیر دو و یا حتی چند نشان را زدن!

حالا شما خیل عظیم تبلیغاتی که کمپانی های غربی (بخاطر رسانه ی قدرتمندشان) پیرامون یک فیلم میکنند را به آن اضافه کنید که با جوسازی علیه یا به نفع یک فیلم در دیده شدن آن فیلم در بین مردم دنیا تاثیر قابل توجهی میگذارند. سر اتفاقی که برای فیلم "بچه های آسمان" مجیدی افتاد...

(... در ادامه مطلب)

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی