نویسنده : سعید حاجی پور
به بهانه ی جایزه جدید ،فیلم اصغر فرهادی
به بهانه ی جایزه جدید ،فیلم اصغر فرهادی
بسم الله
در این دوران بحران امتحانات که حتی از مدیریت بحران آن هم در کار فرهنگی سخت تر است، گشتی در سایت ها و وبلاگ های دوستان زدم و دیدم همه با هم رسا و یکصدا از اصغر خان فرهادی، آن یکه تاز عرصه درو کردن جایزه های خارجی می گفتن. یکی تبریک می گفت بابت دریافت حیوانات نقره ای و طلای و بلورین، دیگری نامه می داد؛ یکی دست می زد که دست داد و دیگری فریاد می زد که چرا فرهادی دست داد به بانوی خارجکی!
همه و همه این ها را که رصد کردم، به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن، فیلم برنامه جایزه گرفتن اصغرخان را هم در سایت های اشتراک گذاری فیلم (البته یوتیوب نبود) دیدم که چه تشویقی می کردند برد پیت و همسر مکرمه شان.
از همه ی این هیاهو که بگذریم خواستم نتیجه گیری کنم، هرچه فکر کردم که اصلا به دنبال چه نتیجه ای هستم به نتیجه ای نرسیدم. کمی فکر کردم ، دوای دردم مطلب قبلی وبلاگ خودم بود. ...... غرور......
می خواستم از قافله ی نویسندگان و گویندگان پیرامون اصغر خان عقب نمانم.چه آنها که کف زدند برای او و های و هوی سر دادند، چه آنهایی که اخم کردند برای او و وای و ووی سرداند.
فقط برای اینکه عقب نمانم. داشتم فکر می کردم که چه کارهایی را در روز انجام می دهیم فقط برای اینکه از دیگران عقب نمانیم و برسیم به این ماراتن طولانی.
اینجاست که باید به اصغر خان فرهادی تبریک بگویم، اصغر خان، دمت گرم! آفرین ... اصلا چرا آفرین؟! .... صد آفرین و هزار آفرین که تو در ماراتن دیدگاه هایت و رساندن حرف هایت و اعتقادات از دیگر هم کیش هایت عقب نیفتادی. آفرین به تو که تلاش کردی و زحمت کشیدی تا فیلمت جایزه بگیرد و بروی آن ور آب ها با آن ریش پروفوسوری ات به ریش های مخالفینت بخندی. این قانون زندگی است هر که تلاش کند پیروز می شود.
تلاش!
کلمه ای که خیلی به آن اعتقاد داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حصرت خوردم ... ای کاش ما به اندازه اصغر فرهادی در راهی که به آن اعتقاد داریم تلاش می کردیم و کمتر بهانه می گرفتیم!
یاد این سخنان از مولا علی (ع) افتادم، ارتباط دادن این ها با شما:
«شگفتا، به خدا که هماهنگی این مردم، در باطل خویش و پراکندگی شما در حق، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند، زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید که آماج تیر بلائید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید. با شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشائید. خدا را نافرمانی می کنید و خشنودی می نمائید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گوئید، هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گوئید: سخت سرد است مهلتی ده تا سرما از بلاد ما دور شود. شما که از گرما و سرما چنین می گریزید با شمشیر آخته کجا می ستیزید؟ ای نه مردان به صورت مرد، ای کم خردان نازپرورد، کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم که به خدا، پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدایتان بمیراناد! که دلم از دست شما پرخون است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون که پیاپی جرعه اندوه به کامم می ریزید و با نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را در هم می آمیزید.»
..................................................................................................................
چند وقتی است زده ایم در کار ادب آموزی از بی ادبان! اول هوشی مین، دوم فرهادی و سوم ...؟