باسمه تعالی
وقتی عمودِ[1] 253 را رد کرده بودیم، دیگر واقعاً توانی برای حرکت نداشتم، آرزو میکردم بچههایی که همراه بیرق، تقریباً صد متر جلوتر از ما حرکت میکردند، لحظهای برای استراحت درنگ کنند تا با نوشیدن یک استکان چای عربی، توان دوبارهای برای راه رفتن بیابم.
در همین حال ناگهان مرد میانسال عربی را دیدم، خودم را به او رساندم، برای اینکه بتوانم با او صحبت کنم کمی خم شدم، چون هر دو پایش معلول بود و در حالت نشسته با دستهایش راه میرفت، بعد از سلام و احوالپرسی از او به عربی پرسیدم: « اهل کجایی؟ » و او در حالی که نفس نفس زنان خود را به جلو میکشید جواب داد: «اهل شهر دیوانیه هستم» من در حالیکه بغض تمام گلویم را گرفته بود از او سوالاتی میپرسیدم و او همانطور که کشان کشان خود را به جلو میکشید، بریده بریده به همهی آنها پاسخ میداد. در پایان گفتگویم با او، از سختیهای راه پرسیدم و اینکه چه عاملی او را به این راه دشوار کشانده است، لحظهای از حرکت باز ایستاد و به صورتم خیره شد، از عمق نگاه خستهاش میشد به صداقت لهجهاش که از یک ایمان راسخ حکایت داشت، پی برد، با همان حالت گفت: « عشق حسین »
به راستی که اربعین میعادگاه است. باید حداقل یکبار در این میعادگاه بزرگ حضور بیابی تا معنای ایمان را درک کنی و مصداق ایمان را متجلی (علامات المومن خمس و منهم زیارت الاربعین) باور کنید اگر فرصت حضور در این میعادگاه را بیابید، به راحتی متوجه میشوید که چرا باید تنها به زائرین اربعین گفت «مومن»، اصلا ایمان یعنی چه؟
ایمان، یعنی خوشحالی عمیق پیرزنی که تمام هستیاش را که چند دانه خرمای آغشته به ارده است، روی یک سینی گذاشته و خود را با ویلچر به میعادگاه پیادهروی اربعین رسانده است و با تمام ظرفیتِ الفاظ، به تو التماس میکند که از خرمای او برداری و میل کنی؛ و زمانی که تو دست خود را دراز میکنی ودانهای از خرمای نه چندان تازهی او را برمیداری، از عمق وجود خوشحال میشود و تو میبینی که زیر لب میگوید «الحمدلله» و با گوشهی چادر عربیاش اشکش را پاک میکند.
ایمان، یعنی لبخندهای مُهنّد، آن جوان اهل بصره که دانشجوی کامپیوتر در بغداد است، و وقتی از او میپرسی: مگر الان ایام امتحاناتت نیست؟ نگاهی عاقل اندر سفیه به تو میاندازد و میگوید: امتحان اصلی ما حسین(ع) است. و باز لبخند میزند.
ایمان، یعنی قدمهای آهسته آن پیرمرد نجفی که میگفت این بارِ نهمی است که این مسیر را آمده است ولی این بار چون عمل قلب باز انجام داده است، دکتر او را از آمدن منع کرده است، به همین دلیل دو تا از خواهر زادههایش با یک کولهپشتی پر از قرص و دارو همراهش آمدهاند، و بعد با حالتی که درست متوجه نمیشوی خنده است یا گریه، میگوید: ولی توی این سه روز پیادهروی حتی یک قرص هم مصرف نکردهام.
ایمان یعنی باور عمیق به خدا و اولیای او. و کجا بهتر از اربعین میتوانی خدا را احساس کنی و عظمت کشتی نجات او (حسین) را درک کنی؟ و البته زیارت اربعین به معنی واقعی کلمه از مصادیق «یُدرک و لایُوصف» است یعنی درک میکنیم ولی نمیتوانیم برای دیگران توصیفش کنیم؛ باید خودت باشی و عمق معنی ایمان را درک کنی و وقتی اولین بار توفیق حضور در زیارت اربعین را یافتی، احساس میکنی که تازه همه چیز شروع شده است و این تو هستی که باید دوباره آغاز شوی . . .
برگرفته از سایت رجانیوز
به همراه تغییرات