نویسنده: علی متین فر
لابد خودتان می دانید که امام حسین(ع) چگونه از مکه به سمت کوفه حرکت کرد و چطور به کربلا تغییر مسیر داد. روضه خوانها، روضه "حُــر" و "زهیر" را بارها گفته اند اما اینجا من روضه نمی خوانم، بلکه می خواهم قیاس کنم دو تاریخ را؛ عاشورا را و آینده ای که هم اکنون در حال وقوع است...
از پیامبر منقول است که مَثَل حسین(ع) مَثَل کشتی نجات است، کشتی حسین(ع) که از قضا سریعترین و ایمن ترین کشتی نجات بشریت نام گرفته است، در طول مسیر بیابانی و خشک مکه تا کربلا به روی رمل ها و شن زارها حرکت می کرد و در اسکله هایی موقتاً پهلو می گرفت.
افراد متعددی در این لنــگرگاه ها – برحسب آن فراخوان ناخدا حسین(ع) در مکه و یا با اطلاع یافتن از قیام ایشان- وارد کشتی می شدند و دوشادوش عباس بن علی(ع) و علی اکبر(ع) پارو می زدند.
تا اینکه آن اتفاق، امتحان سخت، در توقف گاه "ثعلبیه" پدیدار شد آن گاه که دو پیک از جانب کوفه خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را برای امام آوردند، همان جا بود که، جمعیتی که هدف قیام امام و حرکت این کشتی بزرگ را تنها "تشکیل حکومت" پنداشته بودند و برای خود در خیالشان متاع دنیا خرید و فروش می کردند، قید نجات را زدند و فلنگ را بستند، خود را از عرشه کشتی حسین بن علی(ع) پرت کردند و به روی خاک و خــار دنیا افتادند.
اگرچه در آغاز راه هم کسانی بودند که هدف قیام امام را تنها "تن به کشتن دادن" و یا به عبارتی فقط "شهادت" دانسته و از همان ابتدا حاضر به همراهی این کاروان نشدند، حال آنکه امام برای انجام یک واجب سفر می کرد و آن واجب، "بازگرداندن قطار دین جدش به ریل اصلی اش" بود که تنها به دو چیز منتهی می شد: یا برقراری حکومت اسلامی یا شهادت در راه خدا.
از آن سو در توقفی دیگر، فردی به این کاروان پیوست که غیبت تمام آن جاماندگان و منصرفین را کفایت می کرد، زهیر بن قین عثمانی مذهب در "خزیمیّه" پا به کشتی نجات گذاشت و حسینی شد.
چه بسا درمنازل بعدی به واسطه امتحانات دیگری،کسانی رفته رفته عذر آوردند و دیگرانی اندک اندک به این کاروان ملحق شدند، اما آنچه در تاریخ مسلّم است نه تنها یک امتحان شفاهی که یک اتمام حجت عملی از سوی حجت خدا با اهالی کشتی بود که آن، شب عاشورا در لنگرگاه آخر و در کنار خیمه آن کشتی ران اتفاق افتاد. امتحان دشواریست؛ بعد از آنکه امام ماجرای روز واقعه را شرح داد، بیعتش را برداشت، شمع را خاموش کرد و گفت تاریکی غنیمت است.
هر که "اهل" بود، ماند و "نا اهل ها" شبانه نزد زن و فرزند و خانه و دکانشان برگشتند. آنهایی که برق دنیا در تاریکی آن شب، برایشان از نور حسین(ع) پرجلوه تر بود!
"نااهل" واژه دوری نیست؛ علی رغم اینکه با تمام وجودم دوست دارم در آن روز می بودم و همپای حبیب بن مظاهر می جنگیدم، ولی وقتی آن شب را تجسم می کنم خود را بازنده می بینم... شاید من هم بر می گشتم... منِ نااهــل!
اهالی کشتی پیروز شدند و به یمن آن پیروزی ، کشتی شان توانست عرض و طول این تاریخ عریض و طویل را درنوردد و امروز در اسکله قرن 21 اُم، به ما برسد!
از آن روز که خوانده ام در آخرالزمان، مؤمنان و معتقدان نیز اَلَک می شوند و مانند طلا آزمایش و جز اندکی باقی نمی مانند[1] ، مدام در نظرم، آن شب تاریک و آن 72تن یار طلایی مجسم می شود؛ یعنی کداممان در کدام منزل پیاده و کداممان سوار می شود و سوار می ماند؟
اکنون، کشتی همان کشتی سال61 هجری، هدف همان نجات و ناخدای آن، مهدی (عج)، جزای مصائب کربلاست.
[1] کسانـى که مى گوینــد ما ایمان آورده ایم آیا گمان مى کنند به حال خودشان واگذارده مىشوند و امتحان نمى شونــد؟ بله امتـحان مى شونــد آن هـم چـه امتـحانـى* سوره عنکبوت آیه 2