نویسنده : سعید حاجی پور
بسم الله
قبل نوشت:
چند وقتی ذهن یاری نمی کرد از خود بنویسیم و آن موقع که سخنانی این چنین گرانبها در اختیار است، قلم ناچیز ما آنقدر عرق شرم می ریزد تا که خشک می شود و دیگر نمی نویسد.
اصل نوشت:
در گذشته برادری داشتم، برادر دینی، که در نظرم بسیار بزرگ بود. آنچه او را در چشم من بزرگ جلوه می داد، کوچکی دنیا در نظر او بود. از سلطه شکمش آزاد بود، آنچه را نداشت هوس نمی کرد، و آنگاه که داشت زیاده روی نمی کرد. به ظاهر، ناتوان و مستضعف بود، اما هرگاه زمان تلاش و جدیت فرامی رسید، همچون شیری خشمگین بود. تا نزد قاضی نمی رفت دلیلی مطرح نمی کرد و کسی را که عذری داشت سرزنش نمی کرد، تا آنکه عذر او را می شنید.
از هیچ دردی شکایت نمی کرد و نمی نالید، مگر هنگامی که بهبود یابد. به آنچه می گفت عمل می کرد و آنچه خود عمل نمی کرد، به دیگران نمی گفت. اگر بر کلام، مغلوب می شد، بر سکوت مغلوب نمی گشت. برای شنیدن حریص تر بود تا گفتن. وقتی دو کار پیش می آمد، آنچه را نزدیک تر به هوای نفس بود ترک می کرد.
بر شما باد که به این خصلت ها روی آورید و در این زمینه ها به مسابقه بپردازید و اگر نمی توانید همه ی اینها را در خود فراهم آورید، هر چقدر که می توانید، در حد توان خود به آنها عمل نمایید و بدانید که عمل به اندک از اینها، بهتر از واگذاشتن بسیار است.
بعد نوشت:
نهج البلاغه، حکمت 289
بعضی گفته اند آن برادر و دوست " ابوذر غفاری" بوده است، یا " عثمان بن مظعون" یا دیگری.
سرانجام:
دارم دنبال همچین دوستی می گردم ......................