نویسنده : سعید حاجی پور
بسم الله
قبل نوشت:
نیت کرده بودم یک ختم قرآن داشته باشم برای حل مشکلی، از ابتدا شروع کردم، روز دوم؛ آیات 6 تا 13 سوره مبارکه بقره. تا به حال و در این چند سال که چند ده بار این آیات را خوانده بودم، در آن تامل نکرده بودم.
اصل نوشت:
ای پیامبر،این کافران برایشان یکسان است هشدارشان دهی یا هشدارشان ندهی؛ آنها ایمان نمی آورند.(6)
خدا بر دل ها و گوش هایشان مهر نهاده است، زیرا بر دیدگانشان پرده ای بوده است پس نه خود می توانند حق را درک کنند و نه با هدایت دیگران به راه می آیند، و برای آنان عذابی بزرگ خواهد بود. (7)
و از مردم کسانی اند که می گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم، در حالی که مومن نیستند. (8)
با خدا و کسانی که ایمان آورده اند سخت نیرنگ می بازند، ولی جز خود را فریب نمی دهند، و این را در نمی یابند. (9)
در دل هایشان بیماری شک و تردید نهفته بود؛ از این روی به نفاق خو گرفتند، و خدا به کیفر آن بر بیماریشان افزود. و برای آنان به سبب این دروغ که می گفتند، عذابی دردناک خواهد بود. (10)
و چون به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید، گویند: جز این نیست که ما اصلاحگرانیم. (11)
بدانید که آنان فساد گرند، ولی خود درنمی یابند. (12)
و چون به آنان گفته شود: شما نیز همان گونه که مردم ایمان آورده اند ایمان بیاورید، گویند: آیا چنان که بی خردان ایمان آورده اند ایمان بیاوریم؟ بدانید که آنان خود بی خردند، ولی نمی دانند. (13)
بعد نوشت:
داشتم فکر می کردم چرا در بعضی از ما دیگر هشدار ها اثری ندارد. و دیگر حق را درک نمی کنیم.
داشتم فکر می کردم که چطور به روز رستاخیز ایمان داریم و باز آلوده به گناه می شویم.
داشتم فکر می کردم چرا شک و تردید در دل هایمان موج می زند.
داشتم فکر می کردم چطور به اسم دین و ایمان تیشه به ریشه ی اسلام می زنیم.
داشتتم فکر می کردم که چطور برخی از خواص از عوام مردم جا می مانند.
بعد از همه ی این فکر کردن ها ترسیدم و با خود گفتم:
نکند ما هم کافر باشیم و خود خبر نداریم چرا که نشانه های کفر در وجود خیلی از ما وجود دارد