انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

قرار بر این شد تا نوشته های دوستانتون در هیئت عاشقان اهل بیت (علیه السلام) به صورت مکتوب در این وبلاگ قرار بگیره تاهممون هرز چند گاهی سری بزنیم به این نوشته ها و تکرار بشه گفته های گذشته و یادمون بیاد که چی قرار گذاشته بودیم با خودمون وقتی این نوشته ها رو میشنیدیم.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سیاسی» ثبت شده است

بازخوانی آرمان شهدای غواص بعد از چندماه...

یک مرثیه‌ی صد و هفتاد و پنج نفره‌

 ]جا داشت برای تک تک شما صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج غریب، صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج مرثیه‌ای جدا بنویسم.

حق آن بود که پدر رنجور و مادر از رمق افتاده‌تان به یاد غریبی شما خون گریه کنند؛ بلکه همه کسانی که از "آبی" نوشیدند که شما برای دفاع از آن "به آن" زدید ، بر "خاکی" قدم گذاردند که برای پاسداری وجب به وجبِ آن "در آن" زنده به گور شدید، از هوایی تنفس کردند که آسمانش را دروازه‌ی جهنمی برای دشمن ساختید و در سایه دینی زندگی کردند که شما تربیت‌شدگان آن مکــتب‌اید...

حق آن بود نه با افسانه و اسطوره‌های خیالی که با قصه‌ی صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج مردِ سلحشورِ واقعی، کودکان‌مان را به خواب می‌کردیم.

و حق این بود با صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج روایت هنرمندانه، برای صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج سال، هنر تصویر و سینمای ما حرفی تازه برای گفتن داشت.

جا داشت به حقّ یک‌رنگی ظاهر و باطن صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج نفره‌تان، هر کدامـمان مانند جعبه مدادرنگی، صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج رنگِ متضاد نمی‌شدیم...

و جا دارد به یاد وحـدت‌تان، و پشت هم‌ایستادنـتان، ما نیز مرام صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج نفره‌گی پیشه کنیم و " در حضور دشمن" ریش هم را نکشیم و ریشه یکدیگر را نسوزانیم.

به خیال خام خودشان شهید را زنده به گور کردند، نیــــست و نابود... اما تا به امروز، سالی بر ما نگذشته است مگر آن‌ بذری که دشمن سی سال پیش در خاک سرد و نمور خود پنهان نمود، جوانه زد و رشد کرد، ثمر داد و بازگشت.

مرثیه‌تان‌ را باید از زبان خودتان شنید؛ انگار روضه‌ی شما صد‌و‌هفتاد‌و‌پنج نفر، یکی‌ست.

حتم دارم آن آخرِ کار، سرهنگ بعثی دلش لرزید...آن وقتی که دستور داد دستانـتان را محکم ببندند و شیردلی با آهنگ کـشداری فریاد زد: یا عَلــــــــــــــــی!

و ذکر زیر لبتان، هم‌رنگ سربندتان، یاعلی و یا‌فاطمه شد...

با لگد دشمن وقتی خاکِ کفِ گودال از صورتتان بوسه چید، در آن وانفــسا، ذکر همه نوحه‌ی کوثریِ جماران شد:

آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک/ نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک..

در حسینیه‌ی گودال، افسوس که دست میدان‌دار بسته بود.      [

 

 

شادی همه شهدای تاریخ اسلام، از عصر رسول‌الله تا عصر بقیه‌الله، صلواتی هدیه بفرمایید.

علی متین فر- 1394



  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : علی متین فر

پرونده ای در مورد هجمه ی بی سابقه به آیت الله جنتی

عمر با برکتش را دستمایه ی غرض ورزی کرده اند و گاه او را تا زمان دایناسورها عقب می برند و گاه تا جنگ آخرالزمان جلو؛ او را –العیاذ بالله- از ابتدا همراه خدا می خوانند و تا بعد از افول خورشید سرزنده و شاداب!

چشمان دشمنانت کور پیرمرد! از راه منطق حریفت نمی شوند، دستاویزشان تمسخر عمر با برکت توست.

گاه تپق هایت را در بوق و کرنا می کنند گاه به اشک هایت لبخند می زنند، گاه ...!

یاد عمر نوح (ع) می افتند وقتی تو را می بینند و یاد استواری نوح (ع) می افتیم وقتی تمسخر آنها را می بینیم؛

یاد روز آخر دنیا می افتند و خنده ات می زنند و یاد روز جزا می افتیم وقتی می بینیم در آن شلوغی چطور دست به دامان تو می شوند و عبایت را می کشند شاید ازشان راضی شوی!

آخر به چه قیمتی راضی به جسارتت می شوند؟ تقصیر توست حاجی!  سر راه خواسته های شوم اجنبی چون کوه ایستاده ای آنها هم از فرط بیکاری برایت لطیفه می سازند- لطیفه هایی زبرتر از کرباس- بعد برای اینکه ابهتت را در چشم ملت بشکنند و جایگاهت را بی ارزش، آن را میان مردم Share می کنند و آنها که از تو، از هدفت و راهی که بر آن استواری بی خبرند، Like  می کنند!

و بغضم آنجا ترکید که لای کتابی به این حدیث برخوردم:« راوی گوید که امام صادق علیه السلام به من فرمود: از احترام به خدای عز و جل، احترام به پیرمرد مؤمن است و هر کس مؤمنى را گرامى دارد،گرامى داشتن خدا را آغاز کرده است و هر کس پیرمرد مؤمنی را سبک بشمارد، خدا کسى را بگمارد که تا پیش از مرگش او را سبک بشمارد[1]

جنتی هستی دیگر! جنت و بهشت، جنتی و بهشتی! چقدر شبیه هم شدید...بهشتی را آن طور در نظر مردم "بی آبرو" کردند و تو را این گونه...می دانم دلت گرم راهیست که بر آن صبوری! همان خدایی که جزای بهشتی مظلوم را "آبرو"ی مضاعف قرار داد پاداش تو را هم خوب می دهد..اصلا پاداش هرکس که این طور صبر کند با اوست! شیخ! یک قوم پشت سرت می خندند و این چه راهیست که تو را این گونه نسبت به خنده های پشت سرت بی ملاحظه می کند؟!

چه آرامشی داری پیرمرد! به آرامشت غبطه می خورم...

بی تعارف می گویم خدایا! برای غضب دشمنانت می گویم خدایا! از عمر من بکاه و بر عمر جنتی ها بیافزای! آمین.  ما بقی در ادامه مطلب ...


[1] - کافی ج ‏2 ص 658 ح 5

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی