انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

قرار بر این شد تا نوشته های دوستانتون در هیئت عاشقان اهل بیت (علیه السلام) به صورت مکتوب در این وبلاگ قرار بگیره تاهممون هرز چند گاهی سری بزنیم به این نوشته ها و تکرار بشه گفته های گذشته و یادمون بیاد که چی قرار گذاشته بودیم با خودمون وقتی این نوشته ها رو میشنیدیم.

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابل» ثبت شده است

از سری پست های «در ایام قرنطینه چه کار کنیم؟»

سینمای خانوادگـــــی سالم!

وقتی میگیم سینمای سالم، چرا همه می خندن؟ اما داریم، باور بفرمایید! تو سینمای خانوادگی، شما کنترل اوضاع رو به عهده دارید! شاید هم کنترل تلویزیون. اما حُسن سینمای خانوادگی اینه که می‌تونید جلوی ورود بعضی فیلم‌های زرد سینما رو-که آدم تنهایی هم خجالت میکشه از دیدنشون چه برسه با خانواده- به خونه بگیرید و به جاش فیلم‌ها و مستندهای سالم تماشا کنید. مثلا وبسایت عماریار فیلم های خوب مستند، سینمایی، انیمیشن و فیلم‌های کوتاه و نماهنگ‌های داخلی و خارجی داره که با مراجعه به آدرس‌های  اینترنتی زیر می‌تونید سینمای خانگی‌تون رو راه بندازید:

 

cinemamarket.ir   سینما مارکت

ammaryar.ir           عماریار

filmgardi.com        فیلمــگردی

 

دیدن فیلم های سینمایی پرطرفدار «منطقه پرواز ممنوع» و «بنیامین» به همراه فرزندانتون تو همین ایام عید، پیشنهاد به شماست!

 

شما چه فیلم هایی رو به خانواده‌ها برای اکران خانوادگی تو این ایام توصیه می کنید؟

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

از سری پست های «در ایام قرنطینه چه کار کنیم؟»

خلوت با خودِ خودِ خدا

آدم ها نیاز به خلوت دارند، با خودشون. گاهی نیاز دارند با همدیگه خلوت و معاشرت کنند. اما گاهی هم نیاز دارند با خداشون خلوت کنند؛ خودِ خودِ خدا. قرنطینه اجباری تو این یک ماه باقیمونده تا ماه مبارک رمضان فرصت خوبی برای خلوت دوستانه با خداوند متعاله. برای همین سری به مفاتیح الجنان زدیم:

  • ماه شعبان

اگه اوضاع بهار سال 99 مثل 98 دل‌درد نباشه، ماه شعبان که تو فروردین و ایام تو خونه موندن ماست ایشالا سراسر غرق شادی میلاد اهل بیت (ع) هست. با این حال، اعمال مخصوص ماه شعبان رو فراموش نکنیم:

  1. روزه در ماه شعبان (که به فرموده امیرالمومنین(ع) روزه ماه شعبان، وسواس دل و پریشانى‌هاى جان رو از بین مى بره.)
  2. هر روز هفتاد مرتبه بگویید: أَسْتَغْفِرُ ا... وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ (گفتن عادی این ذکر حدودا 80 ثانیه زمان نیاز داره)
  3. خواندن صلوات شعبانیه در وقت ظهر
  4. خواندن مناجات شعبانیه (به قول علامه شهید مرتضی مطهری انسان وقتی این دعا رو می‌خونه می‌فهمه که اصلًا روح نیایش در اسلام یعنی چه!)
  5. ذکر مداوم صلوات «اللهم صل علی محمد و ال محمد»

 

تو خلوت‌هاتون با خدا، دیگران رو هم فراموش نکنید. دعای خالصانه اثر داره؛ مثل نور بالا میره. پس برای رفع بلای پیش اومده، شفای بیماران و برای یاری معنوی پزشکان و پرستاران جان برکفِ این روزها، دعا کنید. مثلا دعای هفتم صحیفه سجادیه که با عبارت (یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ) شروع میشه. کوتاه ولی پرمعنا دعایی که امام دهم(ع) فرمودند: آل محمد این دعای امام چهارم(ع) را در هنگام بلا می‌خواندند.

ما رو هم دعا کنید.

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

خانواده‌ها بخوانند!

اگه این روزهای سخت و شیرین قرنطینه، شما هم از گشتن زیاد تو فضای مجازی خسته شدین پیشنهاد می کنم این بروشور کوتاه رو بخونید و پیشنهادات ما برای سرگرمی و استفاده مفید از ایام قرنطینه خانگی رو مطالعه کنید. به نظر شما تو قرنطینه چه کارهایی میشه کرد؟

 

میشه برکت الهی رو با هم به خونه‌ آورد؛ مثلا:

  • تو ایام قرنطینه میشه با خانواده‌تون، حداقل حفظ یک سوره کوتاه از قرآن کریم رو تجربه کنید!
  • تو ایام قرنطینه میشه تو خونه با اهل منزل، نماز جماعت برپا کنید.
  • تو ایام قرنطینه میشه یک روز رو اختصاص بدید به مراسم دعای خانوادگی (اگه تو خانه کودک دارید حتما از کمک‌اش برای برگزاری این مراسم معنوی استفاده کنید) 
  • تو ایام قرنطینه میشه، توی خونه به کمک مامانِ خانواده یا مادر و فرزند ایستگاه صلواتی به مناسبت فرارسیدن اعیاد مذهبی راه بندازید. 

تو ایام قرنطینه دیگه میشه چه کارهایی کرد؟

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

 

از سری پست های «در ایام قرنطینه چه کار کنیم؟»

طرح ایستگاه صلواتی خانگی

   سلام به والدین و بچه های عزیز

   در این صفحه کلیپ هایی رو براتون آماده کردیم که راهنمای شما برای استفاده از وسایل داخل بسته بندی «ایستگاه صلواتی خونگی» خواهد بود.

  البته بازم میگیم، خودتون هر خلاقیتی که خواستین رو هم میتونید به کار اضافه کنید...


 ارسال فیلم و عکس از ایستگاه صلواتی‌تون به ما هم فراموش نشه... (از طریق تلگرام به شماره 09199844851)

  برای دیدن کلیپ ها روی ادامه مطلب کلیک کنید.

سخنران : آقای یاسر عسگری

90/8/25

حسینیه محبان الابالفضل (علیه السلام) - هیئت عاشقان اهل بیت (علیه السلام)


باید به گونه‏ای برنامه بلندمدت مطالعاتی داشته باشیم که اگر احیاناً نتوانستیم یک شب یا دو شب این برنامه مطالعاتی اسلامی و تفسیری خودمان را بخوانیم در روزها یا شب‏های دیگر قضایش را به جا بیاوریم. می‏گویند شهید رجایی، به خاطر استفاده از فضای معنوی نماز، هیچ وقت قبل از نماز ظهر یا مغرب، ناهار یا شامش را نمی‏خورد و اگر احیاناً برنامه‏ای پیش می‏آمد که مجبور می‏شد قبل از اذان، ناهار یا شامش را می‏خورد، فردایش را روزه می‏گرفت. حال نمی‏گویم چون شهید رجایی چنین کاری می‏کرده، ما هم باید چنین کنیم، امّا آن شیوه تنبیهی و تربیتی‏اش، قابل الگوبرداری است. بزرگان دیگر هم اینگونه بوده‏اند. یعنی اگر احیاناً طبق برنامه خودمان پیش نرفتیم برای خودمان جریمه‏ای در نظر بگیریم و کاهلی در مطالعات روزهای گذشته را جبران بکنیم.... (در ادامه مطلب)




  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : علی متین فر


ساعت 11 شب بود و زیر کرسی به آنونسی فیلمی که تازه دیده بودم فکر می کردم بلکه خوابم ببره. آنونس انیمیشن سینمایی "تهران 1500" رو میگم که تهران رو در سال 1500 شمسی روایت می کنه.اون شب تمام فکرم بسیج شد که بابل مـا اون موقع چه ریختی میشه؟!

چیزی که بارفروش های سال 1200  در مورد شهر فکر می کردند شاید بوقوع پیوسته و حالا بابلی های91 در مورد بابل1500 شمسی چه فکر می کنند؟!!

لحاف کرسی رو محکم دور خودم پیچوندم و ناخودآگاه خودمو تصور کردم سال 1500 شمسی و سرِ "چارراه شهربانی" که حالا واسه خودش "بزرگراه مدرس"ای شده بود! بیلبوردهای بزرگ تبلیغاتی و برج های یه قلو و دوقلو چهره ی چارراه رو به کلی تغییر داده بود. احساس می کردم جای یه چیز واقعا اونجا خالیه، سرمو که چرخوندم دلم هُری ریخت پایین؛ اثری از درختای خیابون مدرس نبود! راستش کمی دلم گرفت اگرچه وقتی دیدم خیابون عریض شده و ماشینها-ی عجیب و غریب- به راحتی رد میشن کمی دلم آروم شد.

سر تقاطع خبری از پلیس راهنمایی نبود، ظاهراً مردم قانون رو خودشون رعایت می کردند که یهو یه نیسان آبی از جلوم رد شد و من حرفمو زود پس گرفتم؛

همونطور که مات و مبهوت داشتم تلوتلو می خوردم که یه بوگاتی نارنجی جلوی پام ایستاد. پرسیدم: آدرس میخوای؟ گفت: نه عزیز، تاکسیه! با دیدن این صحنه و یادآوری پیکان تاکسی های سالهای دور از ته دل خندیدم و از صحنه گذشتم.

خیاله دیگه! یهو پر در میاری میری اون سرِ شهر! داشتم از بالا همه جا رو وارسی می کردم و کیف می کردم وقتی می دیدم آسفالتی دیگه وجود نداره و جاش از کف پوشهای نانویی تولید داخل استفاده کردند، با دیدن آرم دانشگاه فهمیدم محصول دانشگاه نوشیروانی خودمونه. از دانشگاه که عبور می کردم دیدم بین المللی هم شده! کمی جلوتر دیدم بچه مایه دارای شهر این همه جاده رو ول کرده بودند و با ماشیناشون دنده هوایی کورس گذاشته بودند...بگذریم!

زودتر از بوگاتیه رسیدم حمزه کلا! خواستم برم خونمون دوربینم رو بیارم چارتا عکس یادگاری بگیرم از درودیوار بابل 1500 !

راستش فکر کردم اشتباهی اومدم...اصلاً اثری از میدون نبود، پلهای روگذر و تودرتو نمی گذاشتند حتی رنگ آسمونو ببینی! راستش از یه طرف خوشحال بودم که مردم از شر ترافیک  دهه های 80 و 90 خلاص شدند و از یه طرف دلم برای "دماوند" و البرز"ی که از میدون حمزه کلا هم معلوم بود تنگ می شد.

به خونمون که رسیدم دقیقاً حسِ "جعفر دهقان" در نقش " ماکسی میلیانوس" در سریال "اصحاب کهف"  رو داشتم که بعد 300 سال برگشت خونه و نواده هاشو می دید! البته برخلاف ماکسی میلیانوس با اُردنگی پرتم کردند بیرون و هر کار کردم نشناختند منو!

خونه حیاط و باغچه دار ما که هیچ، تمامی اهل کوچه و محله خونه هاشونو کوبیده بودند و جاش برج زده بودند که نصف زیر زمین بود و نصف بالای زمین. مفلس ترینشون 20 طبقه زده بود ته کوچه!!

از غربت در شهر خودم، زادگاهم، کلافه شده بودم و داشت گریه ام درمی اومد. برای تسکین تصمیم گرفتم برم آستانه امامزاده قاسم(ع)! وااای که چقدر زیبا و وسیع شده بود حرم امامزاده. با عریض شدن خیابون سنگ پل و اونورا از دور آستان امامزاده عبدا...(ع) هم معلوم بود. اصلاً بین الحرمینی شده بود واسه خودش!

داشتم تو ذهنم شهرداری رو تجسم می کردم که دیدم اونجام....بـَــــلـه! ساختمون شهرداری به عنوان اثر تاریخی وقف بازدید عمومی شده بود و معلوم نبود شهرداری جدید کجا رفته؟ کسی چه میدونه شاید همه با هم رفته بودند دورکاری!! خیاله دیگه، کاریش نمیشه کرد!

از اینکه برای آثار تاریخی ارزش قائل شدند خوشحال بودم و بی درنگ برای خرید به اطراف بازار چاله و پل محمدحسن خان رفتم؛... هه! دیر رسیدی مشتی که "چاله" پر از آب بود و "دریاچه" تفریحی شده واسه خودش. برجک دیده بانی هم خراب کرده بودند جاش برج مراقبت زده بودند واسه فرودگاه در دست ساخت!!

داشتم با خودم می گفتم اگه از قاجاریه چیزی به ملت نرسیده و تا تونستند دادند به اجنبی، اما خداییش چه ذهن دوراندیشی داشت این محمدحسن خان با ساختن پل تخم مرغیش! به پل که رسیدم انگار نرسیدم! پل ممدحسن خان هم به خود ممدحسن پیوسته بود! ظاهراً همون ترک حوردگی سال 91 کارشو ساخته بود...!

پایین پل هم اثری از بابل رود نبود، اصلاً "بابل رود" به "بابل کود" تبدیل شده بود. از دوردستها دیگه کوه های بندپی واضح نبود، هوای کوه ها هم دود شده بود!

بال بال زنان از گشنگی خودمو کنار تک درخت نارنج باقیمانده نزدیک "چارراه گنجینه"  که حالا شده بود "ایستگاه مترو" رسوندم.

گشنه بودم آخه هیچ اثری از غذاها و کبابهای ایرانی تو رستورانا نبود، همه یا فست فود شده بودند یا فرنچ فرایز!! از ضعف، دلم می خواست طاووس میدون کشوری سرجاش بود بلکه بتونم ببلعمش!

سرم گیج می رفت؛ حالا دیگه نه خبری از درخت اکالیپتوس صد ساله بود و نه خبری از درختای نارنج خیابونها...اصلا بابل دیگه شهر بهار نارنج نبود!

شهری که نه بازار روزی داشت، نه زمین وسیع کشاورزی، نه مردمش علاقه ای به مازنی حرف زدن داشتند و نه حتی هوایش سالم بود! هوایش شده بود مثل تهران1391. نفس که می کشیدی جدول مندلیف وارد ریه ات می شد!!

ترسیدم اگه یه خورده دیگه بمونم شاید متوجه بشم دیگه اصلا اسم شهر هم عوض کردند و بابل نیست...! با بی حالی و عجله از خیابون رد می شدم که یه لیموزین لیمویی از روی پام رد شد و آبلمبوم کرد!

با نعره ی من همه ی کسایی که زیر کرسی خوابیده بودند از خواب بیدار شدند. این من بودم که با این خیالات به خواب رفته بودم و لحاف در دهانم بود و آنها انگشت های سوخته پام بودند که به گرمکن برقی زیر کرسی خورده بودند و جلز و ولز می کردند! ساعت 3 نیمه شب است....

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : علی متین فر

پرونده ای در مورد هجمه ی بی سابقه به آیت الله جنتی

عمر با برکتش را دستمایه ی غرض ورزی کرده اند و گاه او را تا زمان دایناسورها عقب می برند و گاه تا جنگ آخرالزمان جلو؛ او را –العیاذ بالله- از ابتدا همراه خدا می خوانند و تا بعد از افول خورشید سرزنده و شاداب!

چشمان دشمنانت کور پیرمرد! از راه منطق حریفت نمی شوند، دستاویزشان تمسخر عمر با برکت توست.

گاه تپق هایت را در بوق و کرنا می کنند گاه به اشک هایت لبخند می زنند، گاه ...!

یاد عمر نوح (ع) می افتند وقتی تو را می بینند و یاد استواری نوح (ع) می افتیم وقتی تمسخر آنها را می بینیم؛

یاد روز آخر دنیا می افتند و خنده ات می زنند و یاد روز جزا می افتیم وقتی می بینیم در آن شلوغی چطور دست به دامان تو می شوند و عبایت را می کشند شاید ازشان راضی شوی!

آخر به چه قیمتی راضی به جسارتت می شوند؟ تقصیر توست حاجی!  سر راه خواسته های شوم اجنبی چون کوه ایستاده ای آنها هم از فرط بیکاری برایت لطیفه می سازند- لطیفه هایی زبرتر از کرباس- بعد برای اینکه ابهتت را در چشم ملت بشکنند و جایگاهت را بی ارزش، آن را میان مردم Share می کنند و آنها که از تو، از هدفت و راهی که بر آن استواری بی خبرند، Like  می کنند!

و بغضم آنجا ترکید که لای کتابی به این حدیث برخوردم:« راوی گوید که امام صادق علیه السلام به من فرمود: از احترام به خدای عز و جل، احترام به پیرمرد مؤمن است و هر کس مؤمنى را گرامى دارد،گرامى داشتن خدا را آغاز کرده است و هر کس پیرمرد مؤمنی را سبک بشمارد، خدا کسى را بگمارد که تا پیش از مرگش او را سبک بشمارد[1]

جنتی هستی دیگر! جنت و بهشت، جنتی و بهشتی! چقدر شبیه هم شدید...بهشتی را آن طور در نظر مردم "بی آبرو" کردند و تو را این گونه...می دانم دلت گرم راهیست که بر آن صبوری! همان خدایی که جزای بهشتی مظلوم را "آبرو"ی مضاعف قرار داد پاداش تو را هم خوب می دهد..اصلا پاداش هرکس که این طور صبر کند با اوست! شیخ! یک قوم پشت سرت می خندند و این چه راهیست که تو را این گونه نسبت به خنده های پشت سرت بی ملاحظه می کند؟!

چه آرامشی داری پیرمرد! به آرامشت غبطه می خورم...

بی تعارف می گویم خدایا! برای غضب دشمنانت می گویم خدایا! از عمر من بکاه و بر عمر جنتی ها بیافزای! آمین.  ما بقی در ادامه مطلب ...


[1] - کافی ج ‏2 ص 658 ح 5

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : سعید حاجی پور


بسم الله

قبل نوشت:

نیت کرده بودم یک ختم قرآن داشته باشم برای حل مشکلی، از ابتدا شروع کردم، روز دوم؛ آیات 6 تا 13 سوره مبارکه بقره. تا به حال و در این چند سال که چند ده بار این آیات را خوانده بودم، در آن تامل نکرده بودم.

اصل نوشت:

ای پیامبر،این کافران برایشان یکسان است هشدارشان دهی یا هشدارشان ندهی؛ آنها ایمان نمی آورند.(6)

خدا بر دل ها و گوش هایشان مهر نهاده است، زیرا بر دیدگانشان پرده ای بوده است پس نه خود می توانند حق را درک کنند و نه با هدایت دیگران به راه می آیند، و برای آنان عذابی بزرگ خواهد بود. (7)

و از مردم کسانی اند که می گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم، در حالی که مومن نیستند. (8)

با خدا و کسانی که ایمان آورده اند سخت نیرنگ می بازند، ولی جز خود را فریب نمی دهند، و این را در نمی یابند. (9)

در دل هایشان بیماری شک و تردید نهفته بود؛ از این روی به نفاق خو گرفتند، و خدا به کیفر آن بر بیماریشان افزود. و برای آنان به سبب این دروغ که می گفتند، عذابی دردناک خواهد بود. (10)

و چون به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید، گویند: جز این نیست که ما اصلاحگرانیم. (11)

بدانید که آنان فساد گرند، ولی خود درنمی یابند. (12)

و چون به آنان گفته شود: شما نیز همان گونه که مردم ایمان آورده اند ایمان بیاورید، گویند: آیا چنان که بی خردان ایمان آورده اند ایمان بیاوریم؟ بدانید که آنان خود بی خردند، ولی نمی دانند. (13)

بعد نوشت:

داشتم فکر می کردم چرا در بعضی از ما دیگر هشدار ها اثری ندارد. و دیگر حق را درک نمی کنیم.

داشتم فکر می کردم که چطور به روز رستاخیز ایمان داریم و باز آلوده به گناه می شویم.

داشتم فکر می کردم چرا شک و تردید در دل هایمان موج می زند.

داشتم فکر می کردم چطور به اسم دین و ایمان تیشه به ریشه ی اسلام می زنیم.

داشتتم فکر می کردم که چطور برخی از خواص از عوام مردم جا می مانند.

بعد از همه ی این فکر کردن ها ترسیدم و با خود گفتم:

نکند ما هم کافر باشیم و خود خبر نداریم چرا که نشانه های کفر در وجود خیلی از ما وجود دارد

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : سعید حاجی پور


بسم الله

قبل نوشت:

چند وقتی ذهن یاری نمی کرد از خود بنویسیم و آن موقع که سخنانی این چنین گرانبها در اختیار است، قلم ناچیز ما آنقدر عرق شرم می ریزد تا که خشک می شود و دیگر نمی نویسد.

اصل نوشت:

در گذشته برادری داشتم، برادر دینی، که در نظرم بسیار بزرگ بود. آنچه او را در چشم من بزرگ جلوه می داد، کوچکی دنیا در نظر او بود. از سلطه شکمش آزاد بود، آنچه را نداشت هوس نمی کرد، و آنگاه که داشت زیاده روی نمی کرد. به ظاهر، ناتوان و مستضعف بود، اما هرگاه زمان تلاش و جدیت فرامی رسید، همچون شیری خشمگین بود. تا نزد قاضی نمی رفت دلیلی مطرح نمی کرد و کسی را که عذری داشت سرزنش نمی کرد، تا آنکه عذر او را می شنید. 

از هیچ دردی شکایت نمی کرد و نمی نالید، مگر هنگامی که بهبود یابد. به آنچه می گفت عمل می کرد و آنچه خود عمل نمی کرد، به دیگران نمی گفت. اگر بر کلام، مغلوب می شد، بر سکوت مغلوب نمی گشت. برای شنیدن حریص تر بود تا گفتن. وقتی دو کار پیش می آمد، آنچه را نزدیک تر به هوای نفس بود ترک می کرد.

بر شما باد که به این خصلت ها روی آورید و در این زمینه ها به مسابقه بپردازید و اگر نمی توانید همه ی اینها را در خود فراهم آورید، هر چقدر که می توانید، در حد توان خود به آنها عمل نمایید و بدانید که عمل به اندک از اینها، بهتر از واگذاشتن بسیار است.

بعد نوشت:

نهج البلاغه، حکمت 289

بعضی گفته اند آن برادر و دوست " ابوذر غفاری" بوده است، یا " عثمان بن مظعون" یا دیگری.

سرانجام:

دارم دنبال همچین دوستی می گردم ......................


  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی


و چه زیبا خواجه عبد الله انصاری ترسیم می کنه مومن رو از زبان حق: 

بسم الله الرحمن الرحیم. شادی مؤمنان درین دنیا شنیدن نام خدا و سخن او است. و در آن جهان از دیدار و سلام او است. مؤمن کسی است که به زبان نام او می‏گوید و به جان و دل رضای او می‏جوید و دست از اغیار می‏شوید و نسیم گل وصال او می‏بوید و در میدان بندگی او می‏پوید و بر زبان حال می‏گوید:
نام تو مرا مونس و یار است به شبو ز ذکر توأم هیچ نیاساید لب

تفسیر ادبی و عرفانی / سوره الطارق

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی