انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

قرار بر این شد تا نوشته های دوستانتون در هیئت عاشقان اهل بیت (علیه السلام) به صورت مکتوب در این وبلاگ قرار بگیره تاهممون هرز چند گاهی سری بزنیم به این نوشته ها و تکرار بشه گفته های گذشته و یادمون بیاد که چی قرار گذاشته بودیم با خودمون وقتی این نوشته ها رو میشنیدیم.

۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

...دیروز از هر چه بود گذشتیم،امروز از هر چه بودیم


آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز ...!!


دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود... 


آنجا(جبهه)بوی ایمان میداد و این جا ایمانمان بو !! می دهد!!... 


آنجا درب اطاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازآن توست


الان مینویسیم بدون هماهنگی واردنشوید 


الهی : نصیرمان باش، تا بصیر گردیم . 

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم...


 قسمتی از وصیتنامه سردار شهید نور علی شوشتری

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

به نام او


می خوام در مورد خواب بنویسیم

خواب بودن من و شما

یا بهتر بگم خواب بردن من و شما

چون قرار بود نخوابیم

قرار بود موقع پست فکر ومون به روبرو باشه و نخوابیم

قرار بود آماده باشیم

چون شیپور آماده باش رو زده بودن

قرار بود پلک نزنیم

البته پلک هم نمی زنیم

چون خوابمون خیلی سنگین

می خوام بگم خوابیم...

....

نمی دونم شاید هم کسی زیر سر ما بالشت نرم گذاشته !


و توصیه های مرد هوشیار انقلاب به ما جوان های خواب آلود:


همچنان که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرمود: «من نام لم ینم عنه»(2). آن وقتى که شما در سنگرتان به خواب رفته‌اید،خیال نکنید که سنگربانِ سنگر مقابل هم در خواب است. خیر؛ او متوجّه شماست و منتظر است که به خواب بروید. براى ملت، خواب رفتن، بزرگترین دشمن است. سعدى در گلستان، درباره آن کسانى که سرِ کوهى بودند و دشمن آنها را تصرّف کرد، چه شیرین و زیبا گفته است. او مى‌گوید نخستین دشمنى که بر آنان تاخت و تصرفشان کرد، «خواب» بود. نباید به خواب بروید. اگر ملت به خواب رفت، مى‌توانند همه کار با او انجام دهند؛ نابودش کنند و هر چیزى را به او تزریق نمایند. باید بیدار بود. ملت ایران باید بیدار باشد. این حادثه نشان داد که توصیه به بیدارى ملت ایران، توصیه بى‌جایى نیست. باید بیدار باشید. مى‌بینید که دشمن چطور بیدار است و ممکن است یک وقت علیه ملت ایران، از هر چیز کوچکى استفاده‌اى بکند و به خیال خود ضربه‌اى وارد نماید. 

بیانات مقام معظم رهبری

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : علی متین فر

راست و مستقیم سر اصل مطلب!

این که بعد از یک ماه و اندی از شروع نیم سال تحصیلی به بهانه ی انتخابات از ترم بی جان بهاره دانشگاه ها کوتاه کنند و نفس آموزش و تعلّم رو با عقب آوردن امتحانات پایان ترم بگیرند و نیز از استادان و متربیان انتظار جمع بندی و همکاری داشته باشند واقعاً جفای بزرگی در حقّ "علم"، "معلم" و "دانش جو"ست، و نیز کلاه گشـــادیست بر سر ملت دانشجوپرور!

این که هدف از این کار همکاری و حضور موثر دانشجویان در عرصه انتخابات ریاست جمهوری اعلام بشود صرفاً ماستی بوده که با فرچه بر سر اساتید و دانشجویان مالیده شده است!

این که به بهانه ی احتمال تکرار وقایع نابخشودنی سال 88 و پیشگیری آن، مصلحت اندیشی کرده اند تا امتحانات را خیلی زودتر از موعد برگزار کنند حتماً هدف مقدسی داشته - امنیت و نظم انتخابات و..- که هیچ وسیله ای - ضربه به ارکان آموزشی دانشگاه- آن را توجیه نمی کند!

اگر قرار باشد مدیران مربوطه در انتخابات های خردادماه هرچند سال آینده از این رویه بهره بگیرند پس بهتر است ترم بهار دانشگاه ها یکــسر تعطیل اعلام شود، چرا که منهای تعطیلات آنچه می ماند مختصر وقتیست برای رزرو غذا وصرف نماز و ادای ناهار!    

مگر نه این است که رهبری معظّم به جوانان اعتماد داشته که آن ها را "افسران جنگ نرم" نامید؟

مگر نه این است  که هرکسی بعد از آن وقایع فتنه گون، امسال بخواهد دست به جنجال و آشوب بزند دیگر معترض خیابانی نیست بلکه مزدور و برانداز است و برای مقابله با او دیگر درنگ جایز نیست؟

مگر نه این است که امسال دیگر این توبمیری ها از آن توبمیری ها نیست و ملت که از آن حوادث تلخ، آبدیده شده اند قطعاً پیش دستی نسبت به آن وقایع احتمالی خواهند کرد؟

بنا به آرایه تکـــرار، «هدف وسیله را توجیه نمی کند!»

آخر اینگونه که "افسران جوان جنگ نرم" را آماده باش نمی دهند!                   

سربازان با "استرس های شب امتحانی" و "نمرات آنچنـــانی" و "شیفت بده جان فلانی" دیگر تا امتحان بیست و چهارم خرداد (انتخابات) رمقی برایشان نمی ماند!

با این مصلحت اندیشی های بدموقع، قله های رفیع علم که هیچ، تا دامنه کوه علم هم به زور خودمان را لت بکشیم!

این دانشجو[1] بیدار است و آن دانشجو بیچارست!

                                   شب زنده دار مانده برای هـضم درسهای نو و تلنبار!

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی
نویسنده : سعید حاجی پور
به بهانه ی جایزه جدید ،فیلم اصغر فرهادی

بسم الله
در این دوران بحران امتحانات که حتی از مدیریت بحران آن هم در کار فرهنگی سخت تر است، گشتی در سایت ها و وبلاگ های دوستان زدم و دیدم همه با هم رسا و یکصدا از اصغر خان فرهادی، آن یکه تاز عرصه درو کردن جایزه های خارجی می گفتن. یکی تبریک می گفت بابت دریافت حیوانات نقره ای و طلای و بلورین، دیگری نامه می داد؛ یکی دست می زد که دست داد و دیگری فریاد می زد که چرا فرهادی دست داد به بانوی خارجکی!
همه و همه این ها را که رصد کردم، به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن، فیلم برنامه جایزه گرفتن اصغرخان را هم در سایت های اشتراک گذاری فیلم (البته یوتیوب نبود) دیدم که چه تشویقی می کردند برد پیت و همسر مکرمه شان.
از همه ی این هیاهو که بگذریم خواستم نتیجه گیری کنم، هرچه فکر کردم که اصلا به دنبال چه نتیجه ای هستم به نتیجه ای نرسیدم. کمی فکر کردم ، دوای دردم مطلب قبلی وبلاگ خودم بود. ...... غرور......
می خواستم از قافله ی نویسندگان و گویندگان پیرامون اصغر خان عقب نمانم.چه آنها که کف زدند برای او و های و هوی سر دادند، چه آنهایی که اخم کردند برای او و وای و ووی سرداند.
فقط برای اینکه عقب نمانم. داشتم فکر می کردم که چه کارهایی را در روز انجام می دهیم فقط برای اینکه از دیگران عقب نمانیم و برسیم به این ماراتن طولانی.
اینجاست که باید به اصغر خان فرهادی تبریک بگویم، اصغر خان، دمت گرم! آفرین ... اصلا چرا آفرین؟! .... صد آفرین و هزار آفرین که تو در ماراتن دیدگاه هایت و رساندن حرف هایت و اعتقادات از دیگر هم کیش هایت عقب نیفتادی. آفرین به تو که تلاش کردی و زحمت کشیدی تا فیلمت جایزه بگیرد و بروی آن ور آب ها با آن ریش پروفوسوری ات به ریش های مخالفینت بخندی. این قانون زندگی است هر که تلاش کند پیروز می شود.
تلاش!
کلمه ای که خیلی به آن اعتقاد داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حصرت خوردم ... ای کاش ما به اندازه اصغر فرهادی در راهی که به آن اعتقاد داریم تلاش می کردیم و کمتر بهانه می گرفتیم! 
یاد این سخنان از مولا علی (ع) افتادم، ارتباط دادن این ها با شما:

«شگفتا، به خدا که هماهنگی این مردم، در باطل خویش و پراکندگی شما در حق، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند، زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید که آماج تیر بلائید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید. با شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشائید. خدا را نافرمانی می کنید و خشنودی می نمائید. اگر در تابستان شما را بخوانم، گوئید، هوا سخت گرم است، مهلتی ده تا گرما کمتر شود. اگر در زمستان فرمان دهم، گوئید: سخت سرد است مهلتی ده تا سرما از بلاد ما دور شود. شما که از گرما و سرما چنین می گریزید با شمشیر آخته کجا می ستیزید؟ ای نه مردان به صورت مرد، ای کم خردان نازپرورد، کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم که به خدا، پایان این آشنایی ندامت بود و دستاورد آن اندوه و حسرت. خدایتان بمیراناد! که دلم از دست شما پرخون است و سینه ام مالامال خشم شما مردم دون که پیاپی جرعه اندوه به کامم می ریزید و با نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را در هم می آمیزید.»
..................................................................................................................
 چند وقتی است زده ایم در کار ادب آموزی از بی ادبان! اول هوشی مین، دوم فرهادی و سوم ...؟ 

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

به نام خالق هستی

برم سراغ اصل مطلب، چون ایام امتحاناته و وقت ندارم!!!!!(حتماً که راست میگم!) و بعد ممکنه دچار عذاب وجدان بشم که ای کاش یک لحظه بیشتر درس میخوندم(!)؛ ترسیدن از اینکه این دغدغه یادم بره- چون چند روز پیش به طور مستقیم باهاش مواجه شدم- باعث شد سریعاً دست به کیبورد بشم و این حرفو هرچند نپخته بنویسم؛ امید اینکه با نظرِ دوستان پخته بشه....

چند روز پیش بود که داشتیم از دانشگاه با دوتا از دوستان، پیاده، به خانه می رفتیم. یادم نمیاد بحث از کجا شروع شد؛ ولی دیدیم یه دفعه سر درآوردیم از ماهیت سینما! (که البته از بس موضوع چالش برانگیز بود، دوساعت، سرپا داشتیم صحبت میکردیم! آخر هم به هیچ جا نرسیدیم!!!)

موضوعی که شاید هیچکدوممون درموردش فکر نکرده بودیم. ماهیت سینما!

چرا؟ نمیدونم. شاید چون نیازی نمی بینیم، شاید چون به نظر ما ارزشی نداره که وقت خودمون رو بذاریم در مورد این چیزا فکر کنیم؛ شاید چون به قول یکی از دوستان:"فیلمو باید دید دیگه! مگه باید کار دیگه ای هم کرد....؟!"

نمیدونم نظر شما چیه ولی سینما و رسانه چیزی نیست که از زندگی ما جدا باشه. روزانه خبرها، اتفاقات و حوادث مهمی به وقوع می پیونده که توسط رسانه ها بازتاب داده میشه و خیلی هاش که به تاریخ پیوسته یا حتی در حال اتفاق افتادنه، بوسیله سینما مصور میشه. خیلی از مردم ما هم اونها رو می بینن، چه از طریق سینما و یا از طریق صدا و سیمای محترم که تقریباً پخش فیلم های سینماییش از لحاظ زمان پخش، با اکران فیلم های روز دنیا در اونور آب،داره همزمان میشه!

پس نمیشه سینما رو جزئی جدا از جامعه دونست که تاثیر خودش رو به میزانی که منِ مخاطب اراده میکنم روی من میذاره. سینما، خواه ناخواه به عضو لاینفک جامعه تبدیل شده و بشدت تاثیرگذاره، اگر نتیجه ای عینی میخواید، یک روز که دارید در خیابون راه میرید به آدمهای اطرافتون نگاه کنید.(ولی لطفاً دیگه ادامه ندید!!!)

تازه موضوع اونقدر دردآورتر میشه که وقتی یکی از اساتید از یکی از این خانوم های همکلاسیِ ما در دانشگاه (که البته طیف این مخلوقات، کم هم نیست!) درمورد الگوش و موفق ترین شخصی که میشناسه، میپرسه؛ خانم بعد از کلی طفره رفتن میگه که الگوش یه خواننده زن خارجیه. خب این مایه ی تاسف اولاً برای ماست، نه برای اون خانوم!

شما ببینید، اگر از خیلی از این مسلمان هایی که در جامعه ما زندگی می کنند و به واسطه ی خانواده، دین خود را اسلام انتخاب کرده اند، درمورد مبانی اسلام بپرسید، شاید که نه، به احتمال زیاد، خیلی هایشان در پاسخ به این مسائل می مانند، چرا؟ چون از بچگی دراین فضا قرار گرفته اند، وقتی به دنیا آمده اند، اطرافشان مسجد دیدند، صدای اذان شنیدند، حرف از اسلام و خدا و نماز بوده در جامعه ای که آنها در آن زندگی میکردند. خب، این انسان دیگر تحقیق نکرده و از او کاری جز اسلام آوردن و تقلید از بقیه (البته در مراحل ابتدایی زندگی) انتظار نمی رود.

حالا شما بچه ای را درنظر بگیرید که بخاطر رسانه قدرتمند غربی(و البته زرنگی در برنامه ریزیشان)، از ماهواره بگیر تا سینما (که در مغز خانه های بسیاری از مردم نفوذ کرده) در معرض این فرهنگ غربیست که مادیت در آن حرف اول را میزند. این خطر است. اگر انسان از این خطر آگاهی نداشته باشد، درمورد آن فکر نکرده باشد، قطعاً تحت تاثیرش قرار میگیرد. البته کاملاً وارد است که هنرمندان این عرصه هم در این عرصه کم کاری کرده اند.

 سینمای مطلوب اسلام به مردم معرفی نشده؛ اصلاً برای آن قاعده ای نداریم که باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟ حدود آن تا چه حد است؟ اما کم کاری از طرف ما نیز، قابل چشم پوشی نیست.

این ها رو گفتم که بگم ریشه ی بسیاری از آفات جامعه ی ما (و به جرأت جوامع دیگر) همین سینماییست که امروزه، غرب از آن بهره می بره. به گونه ای که برایم بسیار جالب بود وقتی دیدم شهید آوینی هم به شدت از این رویکردی که سینما بخصوص از نوع هالیوودیش نسبت به مخاطب داره نگرانه.

ایشون معتقده سینما به عمد، طی سالها تلاش خودش ذائقه مخاطب رو تغییر داده، تا حدی که دیگر این مخاطب حتی پذیرش هیچ تغییری رو نداره و نمی پذیره که شاهد هیچ رویکرد جدیدی در فیلم باشه.

" ذائقه‌ی تماشاگران سینما را نیز در طول این صد سال به مزه‌هایی پرفریب عادت داده‌اند و تماشاگر از همان آغاز به قصد تفنن و با نیت استغراق در لذت‌های کودکانه و «سانتیمانتال1» به سینما می‌آید، با عینکی که هالیوود بر چشم او نهاده است. و اگر با پاکتی تخمه ژاپنی نیاید، حتماً می‌آید تا برای ساعاتی چند خود را و مشکلات واقعی خود را در یک «خواب و خیال تجسم ‌یافته» فراموش کند. مخاطب امروزی سینما عادت کرده است تا از طریق نشانه‌هایی شناخته‌شده، خود را تسلیم لذایذ سطحی و زودگذری کند که سینما در اختیار او می‌گذارد و اگر خدای‌ناکرده آن نشانه‌های متعارف را در فیلمی پیدا نکند، قهر خواهد کرد و به فیلم دیگری خواهد رفت که در آن، دامی لذت‌بخش و مسحورکننده برای غفلت او پهن شده2... "

حالا باز هم فکر میکنید نباید درمورد ماهیت این موجود عجیب، بیشتر تفکر و تأمل کنیم؟ آیا هنوز هم بی تفاوت بودن در این عرصه، با توجه به تأثیرگذاری آن، جایز است؟ کی باید تصمیم بگیریم تا در حق خود استوار شویم....

 

1. احساساتی‌گری یا احساسات‌گرایی عبارت است از انتظار چنان واکنشی عاطفی از خواننده یا بیننده که با موقعیت موجود تناسبی نداشته باشد و یا در آن  اثر، زمینه لازم برای آن فراهم نشده باشد.    برگرفته از " لغتنامه دهخدا"
2. بخشی از کتاب "فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما" سید مرتضی آوینی

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : علی متین فر


اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه


گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم


گفت: من رفتنی ام!

گفتم: یعنی چی؟


گفت: دارم میمیرم

گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟


گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.

گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده


با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟


فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش



گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت:

من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم

کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت

خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه

سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم

مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟



گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه


آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!


یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!!


هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟


گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی

نویسنده : سعید حاجی پور


بسم الله الرحمن الرحیم


و پیش از تو (نیز) نفرستادیم جز مردانی از اهل شهر ها را که به آنان وحی می کردیم. آیا در زمین گردش نکردند تا عاقبت کار کسانی را که پیش تر بوده اند بنگرند؟ وقطعا سرای آخرت برای پارسایان بهتر است. آیا نمی اندیشید؟ قرآن شریف سوره یوسف 


نگاهی به تاریخ قسمت 1


گویند در جنگ احد، آن هنگام که تیراندازان از فرمان رسول خدا سرپیچی کردند و برای خرید دنیا آخرت را فروختند، دشمن به فرماندهی خالد بن ولید حمله ای سخت به سپاه اسلام کرد و از پشت سر شروع به تار و مار کردن سربازان سپاه حق نمود و این جا بود که جان دردانه ی عالم امکان، فرستاده ی خداوند متعال به خطر افتاد، یاران خاص حضرت گرد او را گرفتند، در سپاه کفر 5 تن هم قسم شدند تا زمین را از حجت خالی کنند، یکی از این ها "ابی خلف" بود.

وی از کسانی بود که به وسیله ی خود پیامبر از پای درآمد. و هنگامی که او به نبرد با پیامبر آمد حضرت نیزه ای از یکی از اصحاب گرفت و او را از اسب به پایین انداخت. با اینکه زخم ابی خلف ظاهری و سطحی بود ولی به قدری ترس او را فراگرفته بود که هرچه دوستان او را دلداری می دادند آرام نمی گرفت و می گفت :

محمد در مکه در جواب من که به او گفتم " تو را خواهم کشت، گفته است بلکه من تو را خواهم کشت و او هرگز دروغ نمی گوید"

این زخم و ترس کار او را ساخت و وی در راه برگشت به مکه جان سپرد.


انسان چقدر می تواند طغیانگر شود که حتی به یقین خود هم اعتماد نکند ....... ما هم درس بگیریم....... اگر به معاد یقین داریم......... یا علی


نظرات دوستان بعد خواندن این مطلب:


خوبه تلاش کنی بهترم می شه!!

................................................................

بسم الله

روزی عمر سعد در جوانی به حسین(ع) گفت: حسین؛این مردم دیوانه اند؛می گویند من تو را خواهم کشت...

انسان چقدر می تواند طغیانگر باشد که به یقین خود هم اعتماد نکند..

ما اهل کوفه نیستیم؟!

...............................................................

و نظر شما؟؟؟

  • انقلاب ما... / گام اول خودسازی