انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

وظیفه نسل پرنشاط و جوان دانشجو؛ تداوم و تکامل خط مستقیم انقلاب است

انقلاب ما

قرار بر این شد تا نوشته های دوستانتون در هیئت عاشقان اهل بیت (علیه السلام) به صورت مکتوب در این وبلاگ قرار بگیره تاهممون هرز چند گاهی سری بزنیم به این نوشته ها و تکرار بشه گفته های گذشته و یادمون بیاد که چی قرار گذاشته بودیم با خودمون وقتی این نوشته ها رو میشنیدیم.

       تابستان پارسال، پدرم با یکی از اقوام صحبت کرد که این 3 ماهی را بروم پیششان درتالار، کار کنم! من هم که کار را عار نمی دانستم (!) قبول کردم و با توافقات دوجانبه، جهت کسب منصب شریف نظافتچی عازم تالار شدم. به علت نزدیک شدن به ایام نیمه شعبان، بازار عروسی ها داغ شده بود و کار من هم زیاد! طی دوهفته گذشته، فقط یک روز استراحت رفته بودم و خسته بودم؛ خیلی خسته!

روزی 2 نوبت مراسم داشتیم و من دوبار در روز باید نظافت کلی می کردم و فقط یک پسر شیرازی به نام احمد می آمد که به من کمک می کرد. از قـضا احمد به خاطر عروسی خودش با یکی از دختران محله خودشان رفته بود شیراز، در روستای خودشان، و من دست تنها بودم.

در یکی از همان شب ها بعد از خستگی و کوفتگی ناشی از 16 روز کار طاقت فرسا تصمیم گرفتم چند دقیقه ای کار را بپیچانم و استراحت کنم. خودتان تصور کنید در تالاری که 24 ساعتش مراسم است و پُر است از جمعیت، یک نظافتچی کجا می تواند استراحت کند که هم صاحبکار او را نبیند هم میهمانان؟!

بله! دستشویی!

رفتم درون آخرین دستشویی و درش را بستم؛ سطل نظافت را پشت رو کردم و رویَش نشستم... آخ چه کیفی داشت... یک دقیقه نشستن بعد آن همه کار!

چند دقیقه ای داشت به حالت relaxation[1] به سر می شد که ناگهان حس کردم کسی در راهروی اصلی دستشویی آمد، فکر کردم صاحبکارمان است که دنبالم آمده؛ اولش صدایی نبود ولی بعد از چند لحظه صدای قفل شدن در اصلی دستشویی را شنیدم و بعد باز شدن شیر آب! و بعد گریه! بله... گریه!

کنجکاو شدم، تصمیم گرفتم سرکی بکشم؛ سطل را چسباندم به در، از آن بالا رفتم تا ببینم کیست که دارد ناله می کند؟ دیدم کسی با لباس شیک (کت و شلوار) دارد زار زار گریه می کند.

بله! آقا داماد بود! نمی دانم چرا ولی بدجوری داشت گریه می کرد، به هق هق افتاده بود.

در حال تماشای این تکه ابر بهاری بودم؛ از قضا، سطل، تکیه گاه مناسبی برای من نبود؛ شکست، من به سمت در افتادم و در باز شد و من پخشِ زمین!

من و او به یک اندازه یکه خورده بودیم و چند ثانیه فقط به هم زل زدیم.... که دوباره زد زیر گریه!

از جایم بلند شدم، رفتم پیشش، نمی دانم چرا وقتی من را دید به گریه اش ادامه داد اما می دانستم می خواهم بروم در آغوشش بگیرم. احساس می کردم دردش را می فهمم اما کاری نمی توانستم بکنم!

خلاصه بعد از چند دقیقه گریه خودش را جمع و جور کرد؛ از  او پرسیدم چرا گریه می کند؟ ناسلامتی امروز روز عروسی اش است! پوزخند تلخی زد که تلخی اش را هنوز در دلم حس می کنم و گفت که همه در روز عروسی او خوشحالند به غیر از او و عروس!

تعجب کردم، دلیل را پرسیدم، گله کرد و سخن از مسائل زیادی به میان آورد که خیلی هایش شخصی بود ولی از مشکلات باب شده در چند سال اخیرِ جامعه ی ما بود! مشکلاتی که گریبان جوانان ما را گرفته و باعث تأخیر در ازدواج یا ناکامی بسیاری از ازدواج های آنها شده! چه بسیار جوانانی که بخاطر این مسائل به گناه افتادند و چه بسیار جوانانی که جوانیشان این دُرّ گرانبها- را در دادگاهها سپری کردند و چه بسیار که سوختند و ساختند! دلیلش چه بود را می دانستم، خودشان هم می دانستند، شاید پدر و مادرشان هم می دانند و بسیاری از پدر ومادرها! اما به ورطه ی عمل که می آید، همان آش و همان کاسه!

این همه گفتم تا چند مسئله را به والدین و جوانان هم سن خودم یادآوری کنم:

-   ببینـیم چه چیزهایی امروزه برای ما در انتخاب همسر ملاک و معیار شده؟ در گذشته چه بوده؟ و پیامدهای آن ها چگونه بوده؟ چقدر پایدار بوده؟

-   چرا آمار طلاق روز به روز بیشتر و بیشتر می شود؟

-   چرا با وجود الگوهای ناب و کامل در دینمان، سراغ نمونه ها و ملاک های غربی در انتخاب همسر و نحوه ی برگزاری عروسی می رویم؟! آنها چه چیزشان به فرهنگ ما می خورد؟

-   درست است شب عروسی شب شادیست اما چه نوع شادی ای؟ شادی ای که منافی با دین است؟!

-   با چه عذر و بهانه ای شب اول زندگی زوج جوان را می خواهیم خراب کنیم تا در ادامه ی زندگیشان با مشکلات اقتصادی ناشی از هزینه های بی رویه و اسراف در شب عروسی و مشکلات غیرمادی ناشی از آن، در بقیه ی زندگی مشترک دست و پنجه نرم کنند؟!

-   چرا نگاهی به زندگی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام- نمی اندازیم؟ اینکه حضرت از دار دنیا فقط یک زره داشت که همان را فروخت و پولش را مهریه ی حضرت زهرا (س) کرد و فقط پول را به پیغمبر داد و پیغمبر حتی از او سؤالی درباره ی مبلغ مهریه نکرد! هرگاه نزد پیامبر سخن از فقر علی و مهریه ی اندک پیش می آمد، ایشان تقوا،  ایمان و اخلاق نیکِ علی (ع) را یادآور می شدند! پیامبر به دین علی مطمئن بود و می دانست پول، مهریه ی ماندگاری نیست که دین است! کدام پدر عروس، امروزه سؤال اولش از آقا داماد درباره ی دین است؟ آموزه های دینیِ ما (کتاب و اهل بیت) کجای متن زندگی ماست؟ بترسیم از آن روزی که «خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» شویم و در روز قیامت در زمره ی«یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ»[2] قرار گیریم!

هرچه بیشتر فکر می کنم می بینم شاید بهترین کار را احمد کرد که رفت تا به دور از همه ی این تجملات، در کنار هم کفو خود، در دهات خود عروسی ساده ای برپا کند و با مبلغ باقی مانده به زندگی خود سروسامانی بدهد!



[1] آرامش

[2]   أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان می آورید ، و به بعضی کافر می شوید؟! برای کسی از شما که این عمل ( تبعیض در میان احکام و قوانین الهی ) را انجام دهد، جز رسوایی در این جهان ، چیزی نخواهد بود ، و روز رستاخیز به شدیدترین عذابها گرفتار می شوند. و خداوند از آنچه انجام می دهید غافل نیست.

آیه 85 سوره بقره

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی